يكى از انواع آزادى، آزادى بيان است، بحث آزادى بيان يكى از بحث انگيزترين موضوعات جوامع بشرى در دنياى معاصر است زيرا اين مقوله به دليل ماهيت خاصى كه دارد، از طرفى جزء مهمترين حقوق اساسى افراد در جوامع بوده و از سوى ديگر: همواره با منافع ارباب قدرت و ديدگاههاى اقتدارگرايانه به نحوى در تعارض بوده است. در اين مقاله در آغاز به تعريف آزادى بيان اشاره مىشود و سپس به آزادى بيان در اسلام با توجه به منافع دينى و اسلامى پرداخته مىشود. مىتوان آزادى بيان را اين گونه تعريف كرد:
«آزادى بيان حق طبيعى است كه همه افراد آدمى به مقتضاى انسان بودن خود، به طور يكسانى از آن برخوردار و به موجب آن در بيان انديشه و فكر خود، تا جايى كه موجب نقض حقوق ديگران و اصول ارزشى مورد احترام جامعه نشود، مجازند.»
بر اساس اين تعريف، اولاً: آزادى بيان يك حق طبيعى براى همه افراد انسان است و ثانياً همه افراد به طور يكسان از آن برخوردارند كه مىتوانند انديشه و فكر خود را ابراز كنند و ثالثاً محدود به دو چيز است اول: موجب نقض حقوق ديگران نشود. دوم: موجب نقض اصول ارزشى مورد احترام جامعه نشود.
برخى گفتهاند: آزادى بيان به اين معناست كه افراد گذشته از اين كه به خاطر دانستن عقيده مخالف، چه در امور دينى و چه در امور سياسى نبايد تحت پيگرد قرار گيرند. بلكه بايد بتوانند در عمل عقيده خود را ابراز نمايند و براى اثبات و احياناً به دست آوردن همفكران ديگر درباره آن تبليغ كنند.(1)
مبناى اين تلقى از آزادى بيان آن است كه تعارض افكار از نظر علمى و سياسى موجب رشد علم و افكار مردم است و مىتواند منافع زيادى براى جامعه دربر داشته باشد چنان كه سلب اين آزادى موجب ركود افكار و علوم بشرى است و در نتيجه سبب اختلال حركت تكاملى جامعه و افراد مىگردد.
برخى نيز گفتهاند(2) آزادى بيان به معقول و نامعقول تقسيم مىشود و در آغاز به انواع آزادى بيان به وجه نامعقول مىپردازد و سپس به وجه معقول آن اشاره مىكند.
1ـ موضوعيت پيدا كردن خود بيان: با قطع نظر از اين كه محتواى بيان چيست همه ما مى دانيم كه در اين دنيا افراد فراوانى وجود دارند كه فقط مىخواهند حرفى بزنند تا به اصطلاح، خودشان را سبك كنند و اما اين كه سخنانشان چه محتوايى دارد مورد توجهشان نيست. از اين رو سخنان لغو و بيهوده و يا بىفايده را بر زبان راندن و يا احياناً زبان به بدگويى از ديگران باز كردن براى آنان منعى ندارد.
2ـ برخى اشخاص هستند كه سخنان خودشان براى خودشان اهميت زيادى دارد و گمان مىبرند كه آن سخنان براى ديگران نيز داراى اهميت است. از اين رو از راه دلسوزى، براى مردم جامعه با عشق و علاقه به بيان آنها مىپردازند در حالى كه براى ديگران آن اهميت و ارزش را ندارد.
3ـ برخى مىخواهند در جامعه خود را مطرح كنند ولى چون وسيلهاى براى طرح خود در جامعه ندارند به آزادى بيان متوسل مىشوند تا با طرح سخنان غير مفيد و احياناً مضرّ خود را مطرح كنند.
4ـ با توجه به پيدايش تكنولوژى و زندگى ماشينى، برخى جوامع گرفتار يكنواختى ملال آور در زندگى خود گشتهاند. از اين رو براى بر داشتن سدّ يكنواختى ملال آور، سخنان جالب و تكان دهنده، اما بى معنا و يا ضد واقعيات را به قصد بر هم زدن چرت خواب آلودگان، بيان مىكنند اما نمىدانند كه بر طرف كردن ملال يك نواختى زندگى با اين گونه سخنان مانند آن است كه كسى آب به صورت خواب آلوده و يا شخص مبتلا به كسالت بپا شد، اين كار كسالت او را بر طرف نكرده است و بيدارى را براى او به ارمغان نياورده است و زمينه هشيارى او را فراهم ننموده است، از اين رو بعد از گذشتن لحظههايى، دوباره آن كسالت خود را نشان مىدهد. اما بيدار كردن و هشيارى افراد راه معقول و بيان منطقى را مىطلبد. به گفته مولوى:
خويشتن مشغول كردن از ملال
باشدش قصد از كلام ذوالجلال
كاتش وسواس و غصّه را
زان سخن بنشاند و سازد دوا
بهر اين مقدار آتش شاندن
آب پاك و بول يكسان شد به خن
آتش وسواس را اين بول و آب
هردو بنشاندند همچون خمر و خواب
ليك اگر واقف شود زين آب پاك
كه كلام ايزد است و روحناك
نيست گردد وسوسه كلى زجان
دل بيابد ره به سوى گلستان(3)
و در جايى ديگر در نقش بيان در فتنه انگيزى مىگويد:
اين زبان چون سنگ وخم آهن وش است
و آن چه بجهد از نوبان چون آتش است
سنگ و آهن را مزن برهم گزاف
گه زروى نقل و گه از روى لاف
زان كه تاريك است و هر سو پنبهزار
در ميان پنبه چون باشد شرار
ظالم آن قومى كه چشمان دوختند
وز سخنها عالمى را سوختند
عالمى را يك سخن ويران كند
روبهان مرده را شيران كند(4)
آزادى بيان معقول
آزادى بيان معقول آن آزادى است كه مطابق اصول و قوانين مفيد انسانى باشد، نه آن كه هر چيزى را كه دلخواه باشد مىتوان با هر شكلى از سخن بيان كرد از اين رو مىتوان مواردى از آزادى معقول را به اين صورت بيان كرد!
1ـ در ميدان علوم مربوط به جهان طبيعت مانند جمادات، نباتات و گياهان، حيوانات و جانوران و همه موضوعاتى كه در عرصه طبيعت، ابعاد مادى دارند و دانشمندان در همان ابعاد مادى آنها دست به كار مىشوند، هرگونه انديشه و عقيده و بيان با تذكر به كيفيت شناخت كه آيا قطعى است يا ظنّى است يا احتمالى، آزاد است و مىتوان بدون هيچگونه محدوديت به تجزيه و تحليل واقعيتهاى مادى عالم همت گماشت.
2ـ در ميدان علوم انسانى و هستىشناسى كلى كه مستقيم يا غير مستقيم در تفسير انسان در دو قلمرو «آن چنان كه هست و آن چنان كه بايد» تأثير مىگذارد نظارت و تحقيق انسانهاى آگاه و متخصص و عادل ضرورت دارد و به عبارت ديگر در ميدان علوم انسانى و هستىشناسى رعايت سه شرط آگاهى، تخصص و عدالت لازم است.
زيرا اشخاصى كه حق تبيين سرنوشت يك انديشه را در اختيار دارند چه بسا كه حق تعيين سرنوشت فكرى و عقيدتى و به طور كلى سرنوشت بعد معنوى حيات را كه ملاك تكامل است در اختيار دارند، از اين رو اگر اين اشخاص از اصول و محيط به انديشه مورد تحقيق آگاه باشند و فقط ميدان محدود خود همان نظريه را مورد مطالعه و تحقيق قرار دهند. ممكن است آن انديشه نوظهور را مردود شمارند و به عبارت ديگر: شرط آگاهى براى اين است كه بررسى و تحقيق كنندگان با اشراف و احاطه فراگيرتر درباره آن انديشه تلاش كنند. از باب مثال، ممكن است براى شناخت صحيح يك قاعده حقوقى گذار محقّق راستين به مسائلى از فرهنگ و روانشناسى و علوم سياسى بيفتد كه اگر حقوق دان از آن مسائل آگاهى نداشته باشد و بگويد: من درباره يك قاعده حقوقى تحقيق مىكنم و نيازى به آگاهىهاى فرهنگى و روانشناسى و سياسى ندارم، از فهم آن قاعده حقوقى ناتوان بماند. اما لزوم شرط تخصص براى آن است كه شخص غير متخصص، نسبت به انديشه نوظهور بيگانه است. از اين رو سخنانى را مطرح مىكند كه فاقد اعتبار و ارزش است.
اما لزوم شرط عدالت كه منشأ آن احساس تعهد است، آن است كه اگر عدالت نباشد اولاً در هر انديشه نوظهورى اظهار نظر مىكند اگرچه شايستگى آن را نداشته باشد و ثانياً اگر محقق غير عادل، انديشه نوظهورى را محكوم كند با اين كه در واقع صحيح بوده است به صاحب انديشه و جامعه خيانت كرده است و اگر انديشه باطلى را تصديق نمايد، به جامعه خيانت كرده است.
بهرحال انسان بايد بداند، ابزار و بيان واقعيات مفيد به حال بشر، چه در قلمرو مادى و چه در قلمرو معنوى، نه تنها آزاد است، بلكه كسى كه اطلاعى از واقعيات و حقايق داشته باشد و قدرت بيان و تبليغ آنها را در خود احساس كند و در عين حال، ساكت بماند و مردم را از دريافت آن حقايق و واقعيات محروم سازد، هم در دنيا و هم در آخرت مورد بازخواست قرار خواهد گرفت.
در قرآن مجيد آياتى وجود دارد كه دلالت بر آزادى بيان خصوصاً لزوم بيان حق مىكند كه به چند نمونه آن اشاره مىشود.
1ـ «يا اهل الكتاب لم تلبسون الحق بالباطل و تكتمون الحق و انتم تعلمون»(5) اى اهل كتاب، چرا حق را به باطل مىپوشانيد و حق را كتمان مىكنيد در حالى كه شما مىدانيد، و در آيه ديگرى فرمود:
2ـ «انّ الذى يكتمون ما انزلنا من البينات و الهدى من بعد بينّاه للناس فى الكتاب اولئك لعنهم اللّه و يلعنهم اللاعنون»(6)؛ كسانى كه كتمان مىكنند آن دلايل آشكار و هدايت را كه فرستاديم بعد از آن كه آنها را براى مردم آشكار كرديم، آنان هستند كه خداى سبحان بر آنان لعنت مىكند و لعنت كنندگان نيز به آنان لعنت مىفرستند.
از اين آيات استفاده مىشود كه اظهار حق لازم و كتمان و مخفى كردن آن ناروا است.
3ـ در برخى آيات، بيان حق را لازم دانسته و فرمود: «و ذكّر فانّ الذكرى تنفع المؤمنين»(7) تذكر بده چون ياد آورى و تذكر دادن براى مؤمنان سودمند است.
4ـ و در سوره زمر فرمود: «فبشر عباد الّذين يستمعون القول فيتّبعون احسنه اولئك الذى هديهم اللّه و اولئك هو اولواالالباب»(8) بشارت ده به آنان كه سخن را مىشنوند و از بهترين آن پيروى مىنمايند، اينان، كسانى هستند كه خداوند هدايتشان فرموده و اينان همان خردمندانند از اين آيه استفاده مىشود، كه انتخاب و پيروى بهترين گفتار در جايى ممكن است كه آزادى بيان و گفتار وجود داشته باشد تا در مقايسه با يكديگر بهترين سخنان مشخص و پيروى گردد.
علاوه به آيات فوق، وظائف و دستوراتى براى مسلمانان مقرر گرديده كه انجام هر يك از آنها مستلزم وجود آزادى بيان براى پيروان دين است و آنها عبارتند:
اسلام بر اساس دستور امر به معروف و نهى از منكر مسلمانان را موظف كرده است كه با تشخيص «معروف» و «منكر» وظيفه دارند كه راه گسترش معروف و زدودن منكر از پيكر جامعه با هر وسيله ممكن تلاش نمايند و با اين كار سلامت جامعه را از انحرافات داخلى و خارجى تضمين كنند و از فساد مسلمانان و انحراف جامعه جلوگيرى نمايند.
«كنتم خير امّة اخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر»(9) امتياز شما امت مسلمان به اين است كه امر به معروف و نهى از منكر مىكنيد.
در قرآن و روايات اسلامى مسلمانان تشويق به امر به مشورت شدهاند تا در پرتو آن معضلات و مشكلات فردى و اجتماعى را حل كنند و از تشويق و ترغيب به مشورت و استفاده از آراء و نظرات ديگران به روشنى معلوم مىشود كه اسلام، خواهان محيطى است كه انسانها بتوانند، آزادانه در آن رأى و عقيده خود را اظهار كنند تا در پرتو تضارب آراء موافق و مخالف گزينش بهترين رأى ميسّر گردد و گرنه حق اظهار عقيده و نظر در موضوع مورد مشورت و تشويق و ترغيب به آن جايگاهى نخواهد داشت.
در سوره آل عمران خطاب به پيامبر اكرم(ص) فرمود: «وشاورهم فى الامر»(10) در كارها با مردم مشورت كن و در سوره شورى فرمود: «و امرهم شورى بينهم»(11) يكى از ويژگىهاى مؤمنان آن است كه در امور با مؤمنان مشورت مىكنند.
على بن ابى طالب عليه السلام فرمود: «اضربوا بعض الرأى ببعض يتولد منه الصواب امخضوا الرأى مخض السفاء»(12)
برخى از آراء را بر برخى ديگر عرضه كنيد كه رأى درست اين گونه پديد مىآيد. همچون شيرى كه براى بيرون كردن كره آن در ميان مشك مىريزند و بهم مىزنند.
پيامبر اكرم (ص) فرمود: «كلّكم راع و كلّكم مسئول عن رعيته»(13) مسلمانان نسبت به هم مسئوليت دارند و بايد خيرخواه يكديگر باشند بر اين اساس مسلمانان موظف هستند كه نسبت به آحاد مسلمانان به ويژه پيشوايان دين، خيرخواه و نيك انديش باشند و آنان را از طريق ارائه نظرات خيرخواهانه و اصلاحى يارى رسانند و با انتقاد سازنده كه منشأ آن تعهد اسلامى است آنان را از فرو غلطيدن در مسير انحرافها باز دارند. حضرت امير(ع) فرمود: «وامّا حقى عليكم فالوفاء بالبيعه و النصيحة فى المشهد و المغيب»(14) حق من بر شما وفاء به عهد و نصيحت و خيرخواهى در حضور و غياب من است.
عالمان دين مسئوليت سنگينى را در برابر افكار انحرافى و بدعتآميز برعهده دارند و آن اين كه حق را آشكار كنند و بدعتها را بازشناسى كنند در غير اين صورت مشمول لعنت الهى خواهند شد.
«اذا ظهرت البدع فى امتى فليظهر العالم علمه فمن لم يفعل فعليه لعنة اللّه»(15) آنگاه كه بدعتها در ميان امّت من آشكار شد عالمان مىبايست علم خود را آشكار كنند و گرنه مشمول لعن خدا مىگردند.
حدود آزادى بيان
اسلام آزادى بيان را در جامعه پذيرفته اما براى آن حدود و مقرراتى در نظر گرفته كه در آن چارچوب به بيان واقعيت و حقايق بپردازند كه مهمترين آنها عبارتند از:
يكى از محدوديتهاى آزادى بيان، خوددارى از توهين به مقدسات اسلامى است اساساً اهانت به مقدسات ديگران و برخورد غير منطقى، نه تنها مشكلى را حل نمىكند بلكه موجب انزجار و تنفّر و برانگيختن عكس العمل طرف مقابل مىشود و چنين عملى در هيچ نظامى پذيرفته نيست.
اسلام مسلمانان را از اهانت به مقدّسات ديگران بر حذر داشته و فرمود: «ولاتسبّوا الذين يدعون من دون اللّه فيسبّوا اللّه عدواً بغير علم»(16) كسانى كه غير خدا را مىخوانند، دشنام ندهيد، زيرا آنها همين كار را با خداى شما خواهند كرد.
حضرت على(ع) در جنگ صفين به يارانش كه به شاميان دشنام مىدادند، فرمود: «انى اكره لكم ان تكونوا سبّابين»(17) من خوش ندارم شما دشنام دهنده باشيد. اما اگر كردارشان را تعريف و حالات آنان را بازگو كنيد به سخن راست نزديكتر و عذرپذيرتر بود، به جاى دشنام آنان مىگفتيد: خدايا، خون ما و آنها را حفظ كن و آنان را اصلاح فرما و آنان را از گمراهى به راه راست هدايت كن، تا آنان كه جاهلند، حق را بشناسند و آنان كه با حق مىستيزند، پشيمان شده به حق برگردند.
حيثيت و آبروى انسان در جامعه اسلامى حرمت و احترام دارد و كسى حق ندارد، اين آبرو و حيثيت را به بهانه آزادى بيان هتك كند و به او اهانت نمايد.
پيامبر اكرم(ص) فرمود: «من ردّ عن عرض اخيه كان له حجاباً من النار»(18) هر كس پرده (از روى آبروى برادر خود بردارد، پرده هايى از آتش او را فرا مىگيرد).
امام صادق(ع) فرمود: «من روى على مؤمن رواية يريدبها شينه و هدم مروّته ليسقط من اعين الناس اخرجه اللّه من ولايته الى ولاية الشيطان»(19) كسى كه چيزى را به قصد تحقير و كوباندن شخصيت افراد و ساقط كردن آنها از چشم مردم نقل كند خداى سبحان او را از ولايت خود به ولايت شيطان پيروى خواهد ساخت.
و در روايت ديگرى فرمود: «اذلّ الناس من اهان الناس»(20) خوارترين مردم كسى است كه مردم را خوار بدارد و در روايت ديگرى فرمود:
« انّ اللّه عز و جل خلق المؤمن من عظمة جلاله و قدرته فمن طعن عليه او ردّ عليه قوله فقد ردّ اللّه»(21) اخلاق مؤمن از بزرگى و عظمت و توانايى اوست پس طعن و تمسخر او يا رد گفتار او رد خداوند است.
از اين بيانها استفاده مىشود كه حفظ كرامت، آبرو و حيثيت ديگران از محدوديتهاى آزادى بيان است.
حفظ اسرار افراد يا نظام بر هر انسانى لازم و افشاء آنها خيانت به افراد و نظام به حساب مىآيد از اين رو در اسلام اولاً: از خيانت نهى شده و فرموده: «يا ايهاالّذين آمنوا لاتخونوا اللّه و الرسول»(22) اى مؤمنان به خدا و پيامبرش خيانت نورزيد.
مردمانى را كه اخبار و اطلاعات را بدون تحقيق و بررسى در جامعه منتشر ساخته و اعتماد عمومى را متزلزل مىسازند مورد نكوهش قرار داده و خواستار ارجاع شايعهها به صاحب نظران گرديده است.
«و اذا جائهم امر من الامن او الخوف اذاعوابه و لو ردّوه الى الرسول و الى اولى الامر منهم لعلمه الذين يستنبطونه منهم»(23) هنگامى كه خبرى از پيروزى يا شكست به آنها برسد بدون تحقيق آن را شايع مىسازند و اگر آن را به پيامبر(ص) و پيشوايان ارجاع دهند از ريشههاى مسائل آگاه خواهند شد.
هيچ مسلمان يا شهروندى در زير لواى نشر و تبليغ افكار، نمىتواند اغراض فاسد سياسى خود را تعقيب كند و هواى مخالفت و كينه توزى و براندازى را در سر داشته باشد. در غير اين صورت با او برخورد خواهد شد ماجراى تخريب «مسجد ضرار» توسط پيامبر اكرم(ص) بر اين مبتنى بود كه گروهى با اهداف توطئه گرانه و براندازى نظام اسلامى قصد داشتند از مسجد كمين گاهى براى كفار و نقطه نفوذى براى بيگانگان فراهم آورند.
«الّذين اتخذوا مسجداً ضراراً و كفرا و تفريقاً بين المؤمنين و ارصاداً لمن حارب اللّه و رسوله من قبل وليحلفن ان اردنا الا الحسنى و اللّه يشهد انهم لكاذبون».(24)
آنان كه مسجدى ساختند براى زيان به مسلمانان و تقويت كفر و تفرقه بين مؤمنان و كمين گاهى كه با خدا و پيامبرش مبارزه كردهاند. آنان سوگند ياد مىكنند كه نظرى جز نيكى نداشتهايم اما خداى سبحان گواهى مىدهد كه آنان دروغگو هستند.
بنابراين مطالب: اصل آزادى اسلام در اسلام پذيرفته شده است اما چون حفظ امنيت اجتماعى و دفاع از حقوق همه افراد لازم است و يا ايجاد هرج و مرج و ضربه زدن به حيثيت افراد يا توهين به مقدّسات موجب زوال حفظ امنيت يا حيثيت افراد مىشود، ممنوع مىباشد.
1. درآمدى بر حقوق اسلامى، ص 270.
2. حقوق بشر از ديدگاه اسلام و غرب، ص 421.
3. مثنوى معنوى.
4. همان.
5. سوره ذاريات، آيه 55.
6. سوره آل عمران، آيه 71.
7. سوره بقره، آيه 159.
8. سوره زمر، آيه 17 ـ 18.
9. سوره آل عمران، آيه 110.
10. سوره آل عمران، آيه 159.
11. سوره شورى، آيه 38.
12. غررالحكم، ص 71.
13. ميزان الحكمة، ج 4، ص 327.
14. نهج البلاغه، خطبه 34.
15. اصول كافى، ج 1، ص 54.
16. سوره انعام، آيه 108.
17. نهج البلاغه، خطبه 206.
18. بحارالانوار، ج 72، ص 253.
19. بحارالانوار، ج 72، ص 168.
20. همان، ص 142.
21. همان.
22. سوره انفال، آيه 27.
23. سوره نساء، آيه 83.
24. سوره توبه، آيه 107.